Hello dears, I am glad to have come to your gathering and community. I'm Homa, and me, also like to share my memories with you, both good and bad.
First,I want to talk about the summer of 2024, as shown in these video and photos. It was definitely a beautiful time, spent in nature and by the sea... .
I traveled from Tehran to the north of Iran to visit my son and daughter-in-law, whom I love so much ...
I stayed with them for a few days and we made fun and wonderful memories and photos together
Honestly, since I don't have a daughter, I feel like Saba is my daughter. We really love each other. She’s an emotional girl and is very kind to me.
Despite the numerous struggles and entangles in my life in Tehran, I try to spend at least a few days each year with them and enjoy the beautiful nature there.
I feel very comfortable with them, and during my short stay, they always make sure everything is to my liking and fulfill my wishes, Although we’re really in tune with each other.
That day, despite the heavy rain, we didn’t avoid being in nature and we didn’t regret it.
They left the city for their love for each other and nature years ago, letting go of many things.
My heart is always with them
But I could not believe what was waiting for us after a few months, after the beautiful Christmas and January, something unexpected would happen... My husband got sick and after a lot of nursing we did, he passed away unbelievably, and as a result, there were many bad days... it was a very difficult time
And in short, that’s life and there is nothing we can do about it. But with the passage of time, of course, with God's help, I am better now and I am trying to be even better. According to God’s will
My son used to talk about the warm and pure atmosphere here on Hive, and how this is finally a place to strengthen the habit of writing, which can be inspiring and motivating. I hope I can find and manage time for myself and be here with you more.
I entrust you to God.
- Translated from Persian using Google translator and Chat GPT
- Gif is made by Kdenlive
- Below is the original writing
سلام عزیزان خوشحالم که به جمعتون اومدم. من هما هستم و میخوام از خاطراتم چه خوب وچه بد با شما دردودل کنم.
از تابستون 2024 که در این عکس و ویدیو هست بگم که البته حتما مشخصه روزهای قشنگی بود و با طبیعت زیبا و کنار دریا... . که من برای سفر از تهران به شمال ایران اومده بودم به دیدن پسرم و عروسم که خیلی دوستشون دارم...
برای چند روزی پیش آنها بودم و خاطرات و عکسهای خوبی در کنار هم رقم زدیم.
راستش من چون فرزند دختری ندارم صبا را مثل دخترم حس میکنم. و همدیگر را خیلی دوست داریم. او دختر با احساسی هست و با من بسیار مهربان است.
با وجود گرفتاری ها و مشکلات متعدد زندگیم در تهران تلاشم را میکنم که حداقل چند روزی از سال پیش آنها و در طبیعت زیبای آنجا باشم.
کنار آنها خیلی احساس راحتی میکنم و در مدت کوتاه بودنم همیشه مطابق میل من هستند و خواسته های من را بر آورده میکنند. البته کاملا با هم سلیقه و جور هستیم.
آنروز با وجود بارندگی زیاد از بودن در طبیعت پرهیز نکردیم و پشیمان هم نشدیم.
آنها سال ها پیش به عشق همدیگر و طبیعت٬ از خیلی چیزها گذشتند و شهر را ترک کردند.
اما باورم نمیشد که بعد از گذشت چند ماه، بعد از کریسمس زیبا و ژانویه چه اتفاقی در انتظارمون هست... شوهرم بیمار شد و بعد از کلی پرستاری که از او کردیم ، باور نکردنی از این دنیا رفت، و نتیجتا خیلی روزهای بدی بود... و خلاصه که زندگی همینه دیگه و کاریش نمیشه کرد. ولی با گذشت زمان البته با کمک خداوند الان بهترم و سعی میکنم که خوبتر باشم. به خواست خدا
پسرم قبلا از جو صمیمی و پاکیزه اینجا میگفت و اینکه بالاخره جایی پیدا شده برای تقویت عادت به نوشتن که میتونه الهام بخش و انگیزه بخش باشه. امیدوارم بتونم برای خودم وقتی ایجاد کنم و اینجا بیشتر همراه شما باشم.
به خدا میسپارمتون
- ترجمه به انگلیسی توسط مترجم گوگل و چت جی پی تی